Sunday, January 21, 2007

...
از خدا صدا نمی رسد!

ای ستاره ها، که از جهان دور،
چشمتان به چشم بی فروغ ماست!
نامی از زمین و از بشر شنیده اید؟
درمیان آبی زلال آسمان
موج دود و خون و آتشی ندیده اید؟

این غبار محنتی که در دل فضاست،
این دیار وحشتی که در فضا رهاست،
این سرای ظلمتی که آشیان ماست،
در پی تباهی شماست!

گوش تان اگر به ناله من آشناست
از سفینه ای که می رود به سوی ماه،
از مسافری که می رسد زگرد راه،
از زمین فتنه گر حذر کنید!
پای این بشر اگر به آسمان رسد
روزگارتان چو روزگار ما سیاه ست!

ای ستاره ای که پیش دیده منی!
باورت نمی شود که : در زمین
هر کجا، به هر که می رسی
خنجری در میان مشت خود نهفته ست
پشت هر شکوفه تبسمی
خارجانگزای حیله ای شکفته ست!
آن که با تو میزند صلای مهر،
جزبه فکر غارت دل تو نیست.
گر چراغ روشنی به راه توست،
چشم گرگ جاودان گرسنه ای ست!

ای ستاره، ما سلام مان بهانه است
عشقمان دروغ جاودانه است.
درزمین زبان حق بریده اند
حق، زبان تازیانه است.
وان که با تو صادقانه درد دل کند
های های گریه شبانه است!

ای ستاره باورت نمی شود:
درمیان باغ بی ترانه زمین
ساقه های سبز آشتی شکسته است
لاله های سرخ دوستی فسرده است
غنچه های نورس امید
لب به خنده وانکرده مرده است
پرچم بلند سرو راستی
سر به خاک غم سپرده است!
آن شقایق شفق، که می شکفت
عصرها میان موج نور،
دامن از زمین کشیده است.
سرخی و کبودی افق،
قلب مردم به خاک و خون تپیده است
دود و آتش به آسمان رسیده است

ای ستاره، ای ستاره غریب!
از بشر مگوی و از زمین مپرس.
زیر نعره گلوله های آتشین،
از صفای گونه های آتشین مپرس
زیر سیلی شکنجه های دردناک،
اززوال چهره های نازنین مپرس.
پیش چشم کودکان بی پناه ،
از نگاه مادران شرمگین مپرس.

درجهنمی که از جهان جداست،
در جهنمی که پیش دیده خداست!
از لهیب کوره ها و کوه نعش ها
از غریو زنده ها میان شعله ها
بیش ازاین مپرس !
بیش ازاین مپرس.

ای ستاره، ای ستاره غریب!
مااگرزخاطر خدا نرفته ایم؟
پس چرا به داد ما نمی رسد؟
ما صدای گریه مان به آسمان رسیده است
از خدا چرا صدا نمی رسد؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home