Monday, April 16, 2007

واما آخر داستان...

امروز صبح بالاخره بعداز 12 روز انتظار از سفارت زنگ زدند که بیا یه نامه بگیر!خیلی دلم شور زد چون نگفتن ویزات حاضره یا بیا فرم مدیکال بگیر! ساعت 2:30 رفتم همون دم در کزایی سفارت, همونجایی که به میمنت این دولت مثل جانی و تروریست باهامون رفتار میکنند. این دفعه بر خلاف دفعات قبل سریع اسمم رو خوند انگار راست میگن خبر بد زود میرسه.مثل دفعه قبل "فرموده بودند "ما متقاعد نشدیم که شمابرمی گردید...
البته میگن سال که نکوست از بهارش پیداست خدا بقیش رو بخیر کنه!

4 Comments:

At 10:29 a.m., Blogger Hamaad Djamshidi said...

قبول نیست. این به سال قبل مربوط میشه. چیزی که از بهار امسال برمیاد و نکو بودن سال پیش رو رو نوید میده، عزم و اراده ایه که برای بهبود شرایطت نشون می دید

حالا کانادا نه، استرالیا. استرالیا نه، انگلیس. (بخدا بیای اینجا، دو نفری انقدر بهمون خوش می گذره...) هی هم عکس می گیریم می فرستیم که نیما، سیاوش و نگین؛ یا محمد، پویا، نازنین، سروش و لادن حسودیشون بشه

 
At 12:47 p.m., Blogger Black Jazz Britain said...

لعنت الله علی کلهم اجمعین. من که از ویزای دانشجویی پشیمون شدم و مثل بچه آدم می شینم سر کار و زندگیم. گور بابای همشون هم کرده. تا دلشون هم بخواد آدمایی مثل شما و من بریم تو مملکتشون درس بخونیم و کار کنیم. حالا فوقش یه بغلی شربت شهادت که این حرفا رو نداره.

 
At 2:49 a.m., Blogger M said...

ey baba... in reis jomhooretoon ham ke gofte maghz haye faasede tahsil kardeye oonvare aab be darde shoma nemikhoran!

Behnaz! ye zang bezan bebinam!

 
At 3:04 p.m., Blogger Unknown said...

من فكر كردم تازه شروع شده

 

Post a Comment

<< Home